مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

مهرساگلی

مسافرت بابایی

جمعه پیش بابا تصمیم داشت که برای یه ماموریت 6روزه به تهران بره از صبح که من از خواب بیدار شدم بابا رو که دیدم داره وسایلش را جمع میکنه پرسیدم کجا و بابا گفت میرم تهران منم خوشحال و مرتب از صبح میگفتم که می خوایم بریم تهران مامان هم بهم گفت که ما نمیریم و فقط بابا میره تا ظهر و موقع رفتن بابایی که من به هیچ وجه آروم نمیشدم حتی با سی دی و حتی فیلم باب اسفنجی و فقط تو بغل بابا بودم که بریم دردر . بریم سوار ماشین بشیم. خلاصه مامان هر طوری بود منو از بغل بابایی گرفت تا بابا بتونه بره اما مگه من آروم میشدم همش گریه و جیغ طوری که مامان هم گریش گرفته بود . حتی اومدن بابا جون هم منو آروم نکرد خلاصه هر طوری بود رفتیم خونه بابا جون اونجا هم آروم نمیشدم...
23 ارديبهشت 1394

بازی قایم باشک

بازی مورد علاقم اخیرا قایم باشک هست که معمولا با مامان و بابا انجام میدم همیشه هم مامان بابا باید قایم بشن و من چشمام رو میبندم حتی میگم حالا من قایم بشم ولی تا مامان یا بابا چشماشون رو میبندن و میشمارن منم می ایستم کنارشون و چشمام رو میبندم حالا جالب اینجاست که وقتی هم چشمام رو میبندم یا اینقدر زود میشمارم که کسی فرصت نمیکنه قایم بشه یا هم اون وسطاش چشمام رو باز میکنم انگار کلک زدنه تو بازی ذاتیه  دیگه اینکه وقتی بازی میکنم دوست دارم که حتما مامان هم باشه مثلا دیشب با بابا قایم باشک بازی میکردم و خیلی هم خوش میگذشت صدای خنده هام کل خونه رو گرفته بود انگاری دلم می خواست مامان رو بیارم تو شادیهام به بابا میگم " برم به مامان بگم&...
16 ارديبهشت 1394

تولد

بالاخره تولد منم رسید از بس پیش خودم گفتم اول عید میشه بعد تولد مامان میاد بعد تولد مامان جون بعد بابا بعد باباجون و بعد تولد مهرسا میاد. دیگه بچه ها میان خونه. خلاصه از بس ذوق بازی با بچه ها رو دارم امسال مامان تصمیم گرفت که حتما برام تولد بگیره. روز تولدم شنبه بود اما چون همه میرن مدرسه و سرکار این شد که شب جمعه مراسم برگذار شد. کیک و کلاهم با تم باب اسفنجی بود که برام مامان سفارش داد حالا بماند که من توی شیرینی فروشی چقدر بهونه پفک لوسی گرفتم و چون بابا برام نخرید اونجا رو با گریه هام رو سرم گذاشتم. چون قرار بود مراسم ساده باشه فقط تزیینات با بادکنک انجامشد و یه ریسه تولدت مبارک که تقریبا تا شب من تک تک شکلاش رو کندم و دوباره چسبوندم. مه...
7 ارديبهشت 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد